روزنوشت های فاطمه قشمی

سلام خوش آمدید

دنیای قصه ها

پنجشنبه, ۱۹ مرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۵۲ ب.ظ

 

زندگی زیباست

 

چند سال قبل در یکی از کلاس هایم پسری روستایی بود به اسم فردین، فردین عاشق قصه بود. برعکس خیلی پسرها که بازیگوشی می کردند همه حواسش را می داد به قصه . چشم هایش را می بست و با همه وجودش قصه را می شنید. نامه اش را هنوز نگه داشته ام. یک نامه پر از احساس. آن موقع 11 سالش بود. سال بعد توی کلاس ندیدمش از بچه ها که سوال کردم گفتند کوچ کرده اند روستا. این طور بچه ها توی ذهنم می مانند. آدم های عاشق کتاب و قصه و شعر دوست داشتنی هستند.

  • فاطمه قشمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی